ابوسلیمان دارانیاَبوسُلِیمانِ دارانی، عبدالرحمن بن احمد بن عطیّة عنسی دارانی، از عرفای سده ۲ ـ ۳ق بود.برخی نیز او را با انتساب به نام جدش، عبدالرحمن بن عطیه گفتهاند. [۱]
سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۶۸، به کوشش پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰ م.
[۲]
انصاری هروی، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۹، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۱ ش.
۱ - شناخت اجمالیاو را از آن جهت عنسی گفتهاند که منسوب به بنی عنس بن مالک از قبایل یمن است. [۳]
سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۹،، ص۳۹۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۵ ق/۱۹۶۶ م.
[۴]
ابن خلکان، وفیات، ج۳، ص۱۳۱.
وی در حدود سال ۱۴۰ق متولد شد. [۵]
ذهبی، محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، ج۱۰، ص۱۸۲، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶ م.
مولد ومنشأ او قریه دارایا از قراء دمشق بوده [۶]
خولانی، عبدالجبار، تاریخ داریا، ج۱، ص۱۰۷، به کوشش سعید افغانی، دمشق، ۱۹۷۵ م.
[۷]
سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۶۸، به کوشش پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰ م.
[۸]
ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۹، ص۲۵۴، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷ م.
و به همین جهت به دارانی شهرت یافته است، گرچه این نسبت در لغت برخلاف قیاس است. [۹]
یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، ج۲، ص۳۰، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۸ ق.
[۱۰]
یاقوت، بلدان، ج۲، ص۵۳۶.
[۱۱]
ابن خلکان، وفیات، ج۳، ص۱۳۱.
برخی گفتهاند که اصل وی از واسط عراق بوده، ولی در دمشق اقامت داشته است. [۱۲]
ابن ابی حاتم، عبدالرحمن، الجرح و العتدیل، ج۲،(۲)، ص۲۱۴،بیروت، ۱۹۵۳م.
، [۱۳]
یاقوت، بلدان، ج۲، ص۵۳۶.
[۱۴]
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۸۲۳، دمشق، دارلبشیر.
۲ - مشایخابوسلیمان از عبدالواحد بن زید ، سفیان ثوری ، ربیع بن صبیح و دیگر عراقیان حدیث روایت کرده [۱۵]
ابن ابی حاتم، عبدالرحمن، الجرح و العتدیل، ج۲(۲)، ص۲۱۴، بیروت، ۱۹۵۳م.
[۱۶]
سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۶۹، به کوشش پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰ م.
[۱۷]
سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۵، ص۲۷۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۵ ق/۱۹۶۶ م.
[۱۸]
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق،ج۹، ص۸۲۳، دمشق، دارلبشیر.
[۱۹]
ذهبی، محمد بن احمد، ج۱۰، ص۱۸۲، سیراعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶ م.
و گفتهاند که با یزید بسطامی هم مکاتبه داشته است. [۲۰]
میبدی، ابوالفضل، کشف الاسرار وعدة الابرار، ج۶، ص۹۱، به کوشش علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۱ ش.
۳ - معاصریناز معاصران او میتوان ابوجعفر معروف به ابن فرخی و نیز معروف کرخی را که مصاحب وی بود، نام برد. [۲۱]
سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۷۸، به کوشش پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰ م.
[۲۲]
انصاری هروی، خواجه عبدالله، ج۱، ص۲۴۷، طبقات الصوفیه، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۱ ش.
از خویشان وی برادرش داوود بن احمد [۲۳]
عین القصاة همدانی، عبدالله بن محمد، رسالة شکوی الغریب، ج۱، ص۲۴، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۲ م.
[۲۴]
جامی، عبدالرحمن بن احمد، نفحات الانس، ج۱، ص۴۰، به کوشش مهدی توحیدی پور، تهران، ۱۳۳۶ ش.
[۲۵]
ابن ملقن، عمر بن علی، طبقات الاولیاء، ج۱، ص۳۹۳، به کوشش نورالدین شربیه، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.
و فرزندش سلیمان [۲۶]
انصاری هروی، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۰، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۱ ش.
[۲۷]
یاقوت، بلدان، ج۲، ص۵۳۶
را میتوان یاد کرد که هر دو از مشایخ بزرگ شام بودهاند.۴ - شاگرداناز جمله کسانی که از ابوسلیمان روایت کرده اند، شاگردش احمد بن ابی الحواری و حمید بن هشام عنسی و عبدالرحیم بن صالح را میتوان نام برد. [۲۸]
سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۶۸، به کوشش پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰ م.
[۲۹]
خولانی، عبدالجبار، تاریخ داریا، ج۱، ص۱۱۰، به کوشش سعید افغانی، دمشق، ۱۹۷۵ م.
[۳۰]
خولانی، عبدالجبار، تاریخ داریا، ج۱، ص۱۱۲، به کوشش سعید افغانی، دمشق، ۱۹۷۵ م.
[۳۱]
سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۵، ص۲۷۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۵ ق/۱۹۶۶ م.
[۳۲]
ذهبی، محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، ج۱۰، ص۱۸۲، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶ م.
۵ - سفرهاوی ظاهراً برای استماع حدیث به عراق سفر کرده است [۳۳]
یاقوت، بلدان، ج۲، ص۵۳۶
[۳۴]
سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، ج۵، ص۲۷۱، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۵ ق/۱۹۶۶ م.
و در یکی از سفرهایش که در حدود سال ۲۰۳ق بوده، مدتی در بغداد اقامت داشته است. [۳۶]
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۸۲۵، دمشق، دارلبشیر.
گفتهاند که وی در عراق عابدتر بوده و در شام عارف تر. [۳۷]
انصاری هروی، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۰، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۱ ش.
[۳۹]
ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، صفة الصفوة، ج۴، ص۲۲۴، به کوشش محمود فاخوری، بیروت، ۱۴۰۶ ق/۱۹۸۶ م.
وی به مکه نیز سفر کرده است [۴۰]
ابن ابی حاتم، عبدالرحمن، الجرح و العتدیل، ج۲(۲)، ص۲۱۴، بیروت، ۱۹۵۳م.
[۴۱]
یافعی، عبدالله بن اسعد، روض الریاحین فی حکایات الصالحین، ج۱، ص۱۴۲ و ۴۴۴، قبرس، مؤسسة عمادالدین.
گفتهاند که چون ابوسلیمان مدعی دیدار و گفت و گو با فرشتگان بوده، مردم دمشق او را از آن شهر اخراج کردند، ولی دوباره او را به شهر بازگرداندند. [۴۲]
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۸۴۱، دمشق، دارلبشیر.
[۴۳]
ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، ج۷، ص۲۲۴، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴ م.
[۴۴]
ابن کثیر، البدایة، ج۱۰، ص۲۷۰.
۶ - وفاتدر تاریخ وفات او بین ۲۰۵ تا ۲۳۵ ق اختلاف است. [۴۵]
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۸۴۲، دمشق، دارلبشیر.
[۴۶]
ابن کثیر، البدایة، ج۱۰، ص۲۷۰.
وی در قریه داریا مدفون شد و برگور او بنایی بوده و موقوفاتی داشته است [۴۷]
ابن کثیر، البدایة، ج۱۰، ص۲۷۰.
و در عهد یاقوت هم، مزارش معروف بوده است. [۴۸]
یاقوت، بلدان، ج۲، ص۵۳۶.
۷ - اعتقاداتروش ابوسلیمان در تصوف ، متابعت دقیق از قرآن و سنت بود، چنانکه هیچ فکری یا عملی را نمیپذیرفت، مگر اینکه با دو شاهد عادل یعنی کتاب و سنت منطبق باشد. [۴۹]
سراج طوسی، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۱۰۴، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۱۴ م.
[۵۰]
سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۷۰، به کوشش پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰ م.
[۵۱]
قشیری، عبدالکریم، ترجمه رسالة قشیریه از ابوعلی حسن بن احمد عثمان، ص۴۱، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ ش.
[۵۲]
ابن کثیر، البدایة، ج۱۰، ص۲۶۷.
در ریاضت و کم خوری به جایی رسیده بود که او را «بندار الجائیعن» لقب داده بودند. [۵۳]
مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، ج۱، ص۲۰۷، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳ ش.
[۵۴]
عطار نیشابوری، فریدالدین، تدکرة الاولیاء، ص۲۷۶، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۶ ش.
به گفته او «جوع» ذخیرهای از خزاین خداوند است و جز به محبان خاص عطا نمیگردد. [۵۵]
سراج طوسی، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۲۰۲، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۱۴ م.
[۵۶]
خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۲۵۰، قاهره، ۱۳۴۹ ش.
[۵۷]
ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، ج۹، ص۲۵۹، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷ م.
[۵۸]
قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة، ج۱، ص۱۴۲، به کوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه جی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸ م.
[۵۹]
ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۹، ص۸۲۷، دمشق، دارلبشیر.
وی خوف را برتر از رجا میدانست و میگفت که اگر رجا بر خوف غالب شود، وقت آشفته و تباه میگردد [۶۰]
سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۶۹، به کوشش پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰ م.
[۶۱]
هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۱۳۹، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
[۶۲]
قشیری، عبدالکریم، ترجمه رسالة قشیریه از ابوعلی حسن بن احمد عثمان، ص۱۲۷-۱۲۸، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ ش.
ترک دنیا و خواستههای آن شرط کمال است و هر چیز که انسان را به خود مشغول دارد، او را از خدا دور میسازد. از این رو هر کس که وجه تعیش طلب کند، یا زن خواهد، یا به نوشتن حدیث مشغول شود، میل به دنیا دارد. [۶۳]
مکی، محمد بن علی، قوت القلوب، ج۱، ص۳۱۹، قاهره، مکتبة البالی الحلبی.
[۶۴]
غزالی، محمد بن محمد، کیمیای سعادت، ج۲، ص۴۴۳، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، ۱۳۶۱ش.
[۶۵]
سهروردی، عمر بن محمد، ج۱، ص۸۶، عوارف المعارف، به کوشش قاسم انصاری، تهران، ۱۳۶۴ ش.
[۶۶]
ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، تلبیس ابلیس، ترجمه علیرضا ذکاوتی، ج۱، ص۲۰۹، تهران، ۱۳۶۸ ش.
وی نسبت به تشکیل خانواده و داشتن فرزند نیز نظر خوشی نداشت و میگفت هر کس فرزند بخواند، نادان است، زیرا فرزند انسان را از عبادت خداوند دور میدارد [۶۷]
ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، تلبیس ابلیس، ج۱، ص۲۱۰، ترجمه علیرضا ذکاوتی، تهران، ۱۳۶۸ ش.
و اگر دوستی دنیا در دل قرار گرفت، دوستی آخرت از دل برود. [۶۸]
سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیة، ج۱، ص۷۰، به کوشش پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰ م.
[۶۹]
قشیری، عبدالکریم، ترجمه رسالة قشیریه از ابوعلی حسن بن احمد عثمان، ص۴۱۱، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ ش.
وی مقامات را بر ۳ نوع میدانست: زهد ، ورع و رضا [۷۰]
مکی، محمد بن علی، قوت القلوب، ج۲، ص۸۷، قاهره، مکتبة البالی الحلبی.
و اساس اعمال سالک را نیز بر ۴ رکن، خوف، رجا ، تعظیم و حیا . [۷۱]
سهروردی، عمر بن محمد، عوارف المعارف، ج۱، ص۱۸۹، به کوشش قاسم انصاری، تهران، ۱۳۶۴ ش.
[۷۲]
کاشانی، محمود بن علی، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، ج۱، ص۴۲۱، به کوشش جلال الدین همایی، تهران، ۱۳۲۳ ش.
ابوسلیمان با سماع چندان موافق نبودو میگفت هرکه از آواز خوش از جای درآید، دل او ضعیف بود و باید آن را مدارا کرد. چنین کسی چون کودکی است که به آواز خوش او را میخسبانند. [۷۳]
قشیری، عبدالکریم، ترجمه رسالة قشیریه از ابوعلی حسن بن احمد عثمان، ص۳۴۸، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ ش.
[۷۴]
ابن ملقن، عمر بن علی، طبقات الاولیاء، ج۱، ص۳۸۷، به کوشش نورالدین شربیه، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م.
در نظر او هر چه در دل نباشد، به سماع نیز پیدا نشود. [۷۵]
باخرزی، یحیی، اورادلاحباب و فصوص الآداب، ج۲، ص۱۸۵، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ ش.
۸ - فهرست منابع(۱) ابن ابی حاتم، عبدالرحمن، الجرح و العتدیل، بیروت، ۱۹۵۳م. (۲) ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، تلبیس ابلیس، ترجمه علیرضا ذکاوتی، تهران، ۱۳۶۸ ش. (۳) ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، صفة الصفوة، به کوشش محمود فاخوری، بیروت، ۱۴۰۶ ق/۱۹۸۶ م. (۴) ابن خلکان، وفیات. (۵) ابن شاکر کتبی، محمد، فوات الوفیات، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۷۴ م. (۶) ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، دمشق، دارلبشیر. (۷) ابن کثیر، البدایة. (۸) ابن ملقن، عمر بن علی، طبقات الاولیاء، به کوشش نورالدین شربیه، بیروت، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶ م. (۹) ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷ م. (۱۰) انصاری هروی، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، به کوشش عبدالحی حبیبی، کابل، ۱۳۴۱ ش. (۱۱) باخرزی، یحیی، اورادلاحباب و فصوص الآداب، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۴۵ ش. (۱۲) جامی، عبدالرحمن بن احمد، نفحات الانس، به کوشش مهدی توحیدی پور، تهران، ۱۳۳۶ ش. (۱۳) خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، قاهره، ۱۳۴۹ ش. (۱۴) خولانی، عبدالجبار، تاریخ داریا، به کوشش سعید افغانی، دمشق، ۱۹۷۵ م. (۱۵) ذهبی، محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، به کوشش شعیب ارنؤوط، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶ م. (۱۶) سراج طوسی، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، به کوشش نیکلسون، لیدن، ۱۹۱۴ م. (۱۷) سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیة، به کوشش پدرسن، لیدن، ۱۹۶۰ م. (۱۸) سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، حیدرآباد دکن، ۱۳۸۵ ق/۱۹۶۶ م. (۱۹) سهروردی، عمر بن محمد، عوارف المعارف، به کوشش قاسم انصاری، تهران، ۱۳۶۴ ش. (۲۰) عطار نیشابوری، فریدالدین، تدکرة الاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۶ ش. (۲۱) عین القصاة همدانی، عبدالله بن محمد، رسالة شکوی الغریب، به کوشش عفیف عسیران، تهران، ۱۳۸۲ق/ ۱۹۶۲ م. (۲۲) غزالی، محمد بن محمد، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، ۱۳۶۱ش. (۲۳) قشیری، عبدالکریم، ترجمه رسالة قشیریه از ابوعلی حسن بن احمد عثمان، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، تهران، ۱۳۶۱ ش. (۲۴) قشیری، عبدالکریم، الرسالة القشیریة، به کوشش معروف زریق و علی عبدالحمید بلطه جی، بیروت، ۱۴۰۸ق/ ۱۹۸۸ م. (۲۵) کاشانی، محمود بن علی، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، به کوشش جلال الدین همایی، تهران، ۱۳۲۳ ش. (۲۶) مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، به کوشش محمد روشن، تهران، ۱۳۶۳ ش. (۲۷) مکی، محمد بن علی، قوت القلوب، قاهره، مکتبة البالی الحلبی. (۲۸) میبدی، ابوالفضل، کشف الاسرار وعدة الابرار، به کوشش علی اصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۱ ش. (۲۹) هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ ش. (۳۰) یافعی، عبدالله بن اسعد، روض الریاحین فی حکایات الصالحین، قبرس، مؤسسة عمادالدین. (۳۱) یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآة الجنان، حیدرآباد دکن، ۱۳۳۸ ق. (۳۲) یاقوت، بلدان. ۹ - پانویس
۱۰ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابوسلیمان دارانی»، ج۵، ص۲۲۳۱. |